
قالی بافی
قالی بافی
هنر قالی بافی
در مورد تاریخ پیدایش فرش اطلاعات دقیقی نداریم لکن با توجه به آثار باستانی و کشفیات بشر بر ما مسلم شدهاست که هنرهایی نظیر سبد بافی، نمد بافی، زیلو بافی، جا جیم بافی
و گلیم بافی همه
و همه مقدمهای بر پیدایش هنر قالی بافی بودهاست و فرشهای نخستین دارای طرحهای ساده و ابتدایی و شکسته و عمدتا ذهنی باف بودهاست که جنبه استفاده روزمره داشتهاند و محققان در مورد مهد فرش بافی در ابتدا به مصر به عنوان مهد این هنر فکر میکردهاند امّا با پیدایش اولین فرش به نام پازیریک که در کوههای سیبری در سال ۱۹۴۹ توسط پروفسور رود نکو کشف گردید نظریات دیگر را باطل نمود و با توجه به این نمونه عملی، مهد قالیبافی از سواحل رود نیل و دجله و فرات، به
آسیای مرکزی تغییر مکان داد و ثابت کرد که مهد هنر فرش بافی در ایران بودهاست.
احتمالا برای اولین بار افرادچادرنشین
فرش را برای کف خاکی زیر چادرهایشان انتخاب کردند. بعضی مطالعات نشان میدهند که ممکن است فرش به وسیله مصریها
یا چینیها
یا دیگر اقوام اختراع شده باشد. باستان شناسان روسی رودنکو و گربازنوف در سال ۱۹۴۹ و در درهٔ
پازیریک
حدودا در ۵۰۰۰ فوتی کوههای التایی، کشف کردندکه; در پنج قرن قبل از میلادفرش بافی به بالاترین حد خود رسیده بود، این فرش به فرش گره دار معروف است.[۴]
در دست نوشتههای چینیها، اولین مدرک موجود در رابطه با موجودیت فرش پیدا شد که مربوط به سلسلهٔ ساسانیان میباشد.(۲۴۴تا۶۴۱بعد از میلاد)
بهار خسرو
امپراطور هراکلیس در سال ۶۲۸ میلادی به شهر تیسفون (پایتخت ساسانیان) مقداری فرش اورد. درسال ۶۳۷ میلادی عربها به تیسفون حمله و شهر را غارت کردند. از میان فرشها فرش باغی مشهوری به نام” موقع بهار خسرو”بود. در تاریخ از این فرش به نام گران بها ترین فرش یاد شده است. در زمان سلطنت خسرو اول(۵۷۹تا۵۳۱)فرشها به صورت ۹۰ فوت مربع یافت میشد. متاسفانه عربها این فرش را به قطعات کوچکتر بریده و فروختهاند. مورخان عرب این فرش گرانبها را این گونه توصیف کردهاند:در گوشههایش تختی با شکوه از گلهایی به رنگهای قرمز، آبی، زرد، سبز، سفیداست. همچنین رنگ زمینهٔ آن با الهام از رنگ زمین طلایی رنگ است و سنگهایی به شفافیت کریستال که در خیال تصوری از آب است. گیاهان همانند حریر و میوهها با رنگ سنگی شکل گرفتهاند.
در مورد صنعت قالیبافی در دوره تیموریان میتوان گفت: با توجه به علاقهٔ شاهرخ به هنر این صنعت توانست در این دوران پیشرفت کند و در عین حال اوزون حسن، موسس سلسلهٔ آق قیلونونها به این هنر توجه خاصی داشتهاست.
تاریخچه قالی در دوران صفویه
لکن با توجه به نمونههای عالی باقی مانده از دوران صفویه
باید گفت که اوج هنر در ایران خصوصا هنرهایی مثل کاشیکاری، قالیبافی هٔ (، منبت کاری)، منقش کاری در این دوران بوده و در این دوران به اوج شکوفایی خود رسیدهاست بطور مثال شاه طهماسب که خود علاقه به هنر داشته و از طراحان فرش در زمان خود بوده هنرمندان بزرگ را در تبریز گرد آورد و به کمک قابل ملاحظهای به آنها کرد و در زمان شاه عباس این هنر به اعلا درجهٔ خود رسید. شاه عباس در اصفهان اصفهان یک کارگاه دایر کرد و در این کارگاه فرشهای نفیسش برای هٔ دربار تولید نمود هٔ نمود و پیشرفت قالی به انجام رسیدهٔ که یکی از منابع اقتصادی آن دوران گردید و به دستور وی کارگاههایی در مشهد، کاشان، شیروان، قره باغ، استر آباد، و گیلان دایر گردید و فرشهای نفیسی همچون فرش اردبیل، چلسی و فرشهای زیبای دیگری زینت بخش موزههای دنیا گردید.[۳]
قالی بافی که در قرن (ده) و یازده به کمال خود رسیده بود رو به تنزل گذاشت و دیگر نتوانست به دوران با شکوه خود برگردد. .[۳]
قالی بافی در عهد مفرغ
(۱۵۰۰ تا ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)
اولین اطلاع و یا به عبارتی کشفیاتی که نشانهای از هنر
قالیبافی در عهد مفرغ را با خود به دنبال دارد مربوط به کارد قالیبافی است که توسط «ا. ن. خلوپین I.N.Khlopin» راجع به ابزار مخصوص قالیبافی، از جمله کاردک، از گورهای عصر مفرغ در ترکمنستان و شمال ایران کشف شده و اولین بار در شماره دوم از دوره پنجم مجله Hali (پاییز ۱۹۸۲) به چاپ رسید، اما روشن ترین تصویر در خصوص قالی بافی عهد مفرغ را دکتر علی حصوری به دست میدهد. وی برای اولین بار در سال ۱۳۵۴ با دو ابزار از این نوع مواجه شد که پس از وقوع یک سیل و پدید آمدن یک کور توسط یک مرد قشقایی در شمال غربی راهجرد و در نزدیکی کامفیروز فارس پیدا شده بود. وی در توضیح دلایل تعلق این ابزار به ابزار قالی بافی با بررسی شکل ظاهر و نوع طراحی وساخت آنها و ارایه تصویر روشنی از مشخصاتشان چنین مینویسد.
«قطعهای که سرنیزه و امثال آن به نظر میآید دارای زایده کوچک سوراخ داری در انتهاست که بی شک محل نصب دسته چوبی است، اما بسیار ظریف به طوری که با این ظرافت نمیتوانستهاست برای ضربه زدن به کار رود، بلکه به طور قطع در کارهای معمولی و فقط برای بریدن مفید بودهاست. اگر این وسیله به عنوان جنگافزار به کار رفته باشد باید نوک آن صدمه دیده باشد یا ساییدگی پیدا کرده باشد. در حالی که تنها دو قسمت کنار آن، یعنی دقیقاً لبه دو تیغه آن بر اثر طول کاربرد و احیاناً تیز کردنهای مکرر فرو رفته و قوس برداشتهاست. این نشان میدهد که وسیله برش بودهاست. بی شک این، یک کارد برش خامه بودهاست. جای دسته کوچک آن هم فقط برای یک کارد معمولی شایستگی دارد و از سوراخ آن نخی میگذشتهاست که آن را به دستهٔ چوبی ثابت میکردهاست. قطعه دومی که باز ممکن است ابزار جنگی به حساب آید میله بلند جوالدوز مانندی است با سری برجسته و دکمه مانند، طول آن ۴۵ سانتیمتر و قطر ته آن در حدود یک سانتیمتر و نوک آن تیز است. در فاصله ده سانتیمتر از ته آن سوراخی در بدنه آن دیده میشود در صورتی که این وسیله ابزار جنگی میبود، میبایست که آن هم باریک و سوراخ دار و به هر حال شکلی باشد که بتوان دستهای به آن متصل کرد. در حالی که ته آن قطور و غیر قابل قرار دادن در دسته چوبی است. ته آن هم از پارچه رد نمیشود تا سوزن یا جوالدوز باشد. همین که این قطعه از ته اندک اندک باریک میشود نشانه آن است که نمیتوانستهاست در دستهای جا گیرد. مجموعاً این قطعه چنان کارایی ندارد که بتواند ابزار جنگی یا وسیله دوخت و دوز باشد. چندان آراسته یا زیبا هم نیست که بتواند وسیله تزیین باشد. آنچه زینت آن به حساب میآید شیارهایی در ته آن است و نشان میدهد که به همین ترتیب و لخت در دست جای میگرفته و شیارها مانعی برای لغزیدن در دست است. به نظر میرسد این وسیله میتوانستهاست دو کاربرد داشته باشد:
نخست اینکه این ابزار به جای شانه یا دفتین وسیله کوبیدن فرش بودهاست. در عصری که هنوز دفن قالیبافی اختراع نشده بود و اگر شده بود، وزنی برای کوبیدن نداشت تا در قالی هم از آن استفاده شود. دیگر اینکه همین ابزار امروزه در میان عده زیادی از قالی بافان غرب ایران از جمله مناطق انگوران، افشار، گروس (بیجار)، و بخشی از کردستان به کار میرود که آن را به کردی سنگ (seng) و به ترکی خیلان (خلال) میگویند. تنها تفاوت در این است که سنگ یا خلال بنابر الزامات صنعت در دوره ما از جنس آهن است همین سنگ یا خلال را تا پنجاه سال پیش در بخش مهمی از ایران مخصوصاً در غرب ایران به کار میبردهاند و به فارسی آن را سُک (sok) نامیدهاند. اما با پدید آمدن کرکیت، نقش و جنس آن در میان آنان عوض شدهاست و پس از کوبیدن پود دوم با کرکیت یا دفتین و اغلب قبل از آن برای نظم بخشیدن به چلهها و یکدست کردن آن استفاده میشود. به این معنی که آن را مورب در دست میگیرند و آهسته روی تارها و در سراسر عرض بافته میکشند به این ترتیب قطعه دوم مفرغی هم به احتمال بسیار زیاد وسیله قالی بافی است. دلیل مهم دیگری که در مورد ابزار قالی بافی بودن این قطعه دوم وجود دارد، وجود سوراخ در فاصله ۱۵ سانتیمتری از سر و ۱۰ سانتیمتری از ته آن است، به احتمال قوی از این سوراخ برای کشیدن پود استفاده میشده یعنی این قطعه همان نقشی را داشتهاست که اکنون سیخ پودکشی در مناطقی همچون آذربایجان بر عهده دارد. بدون تردید قسمتی از پود را از این سوراخ رد میکردهاند و سپس خود آن را با پود از فاصله تارها میگذراندهاند.
دیدگاه ها